دغدغه های ما - قسمت اول
از پارسال که کتاب استاد عشق دکتر محمود حسابی نوشته پسرشون ایرج حسابی رو خوندم خیلی وقتها غرق در یه فرازی ازش میشم ، اونجایی که دکتر حسابی به دادستان میگه که " بعضی آدم ها بالاخره با یه چیزی راضی میشن ، یه تیکه آهن ، یه تیکه زمین ، مقداری شیشه و... "
توی این یک سال بارها این مفهوم توی ذهنم زنده شده و عذابم داده ، که من دارم به چی راضی میشم ؟
که توی زندگی به چه مسیری راضی میشیم و بیخیال تلاش برای بهترش میشیم ؟ بهتر از جنبه مادی نه ، از جنبه معنایی .
مگه نه از نظر من پراید یه تیکه آهنه ، مازراتی هم همون تیکه آهنه منتهی با ساختاری متفاوت ، و اصولا داشتنش چنان معنایی به زندگی ما اضافه نمیکنه (نظر شخصی).
اهمیت اذیت شدن من به همین قسمت ختم نمیشه ، راستش این جمله دکتر حسابی یه جرقه توی ذهن من زد ، که آهن و زمین و شیشه که مادی هستند ، ما داریم توی قرن 21 زندگی میکنیم و این روزها اهمیت دانش و فکر بیشتره تا زمین و ماشین . خیلی فکر کردم ، ببینم ما داریم به چه مفاهیمی ، به چه ارزش هایی ، به چه هدفهایی چنگ میزنیم و باهاشون راضی هستیم ، رسیدم به دغدغه های روزانه ، از اون موقع خیلی حالم بدتر شد . دیدم دغدغه افراد زیادی که توی زندگیم میشناسم صرفا اینه که فلان کس چی گفته و فلان جا چه اتفاقی افتاده ، و بدتر از اون ، وقتی رو که این آدم ها صرف تعریف و تحلیل این مسائل میکردن ، آخرش هم البته نتیجه نمیداد و بیشتر اوقات از همدیگه هم دلخور میشدن !
در طول مسیر زندگی یکی از مهمترین و تاثیر گذار ترین ورودی ها ، دغدغه های روزمره ماست ، که نقش مسیر رو (یا قسمتی از مسیر رو) برای ما ایفا میکنه ، بالاخره هر آدمی روزانه مسیری رو میره ، اما اینکه در کدوم مسیر قدم بزاره و به کدوم سوی بره ، سهم بزرگیش مختص به دغدغه های ماست .
شاید بهتر باشه اینجوری توضیح بدم که ما انسان ها در تصمیم گیری ضعیفیم ، بارها شده من و شما امروز یک تصمیم گرفتیم و فردا از انگیزه برای عملی کردن اون تصمیم کم شده و به مرور زمان به دست فراموشی سپرده شده ، این موضوع برای من هنگام ترک گیمینگ و شروع به درس خوندن جدی اتفاق افتاد ، اونموقع بود که فهیدم دغدغه های ما نقش بزرگی روی مسیر و زندگی روزانه ما دارند ، قبل از اون من هر روز صبح بیدار میشدم ، تنها فکری که توی سرم بود این بود که یه صبحانه سرسری بخورم و شروع کنم به بازی کردن ، دغدغه ام این بود که امتیازم بالاتر بیاد و از بقیه بهتر باشم ، ساعت ها وقت صرف میکردم و چشم که باز میکردم شب شده بود ، باید میخوابیدم ، میدیدم که روزم به بطالت گذشته ، تصمیم میگرفتم از فردا کمتر به مسائل کم ارزش بپردازم و بیشتر به کارهایی که خروجی بهتری دارن بپردازن ، اما صبح روز بعد با یه نگاه به کامپیوتر و جدول امتیاز بندی اون دغدغه بهتر بودن امتیاز دوباره زنده میشد و روز از نو روزی از نو .
اریک توماس در مورد ارزش ها یه مثال جالب میزنه : میگه یه روز دوستم ازم پرسید ، اریک ، تو چطور اینقدر با همسرت خوبی ؟ باهم خوبید ، میرید بیرون ، هوای همدیگه رو دارید ؟ من رابطه ام با همسرم خوب نیست ، بهم بگو چکار کنم ؛ اریک دقیقا کارهایی رو که میکرد به دوستش میگه و دوستش دقیقا همونارو پیاده میکنه و بعد از چند روز برمیگرده و میگه : اریک ، من اون کارها رو انجام دادم ، اما تغییر حس نکردم ، اریک بهش میگه : تغییری احساس نکردی چون ارزش هات مخالفش هستن ، من بهت گفتم ظرف بشور ، بهت گفتم اتو بزن ، بهت گفتم غذا درست کن ، تو شاید این کارها رو به عمل کرده باشی ، اما ارزش هات مخالفشن ، دوستش میگه : آره ، راستش من موقعی که ظرف میشستم و اتو میزدم احساس بدبخت بودن بهم دست میداد ، اریک میگه : برای همینه اینقدر سختته ، اونروز دوست دیگرم اومده بود خونه دید دارم ظرف میشورم بهم خندید و گفت ، اریک زنت برده گرفتتت ، گفتم آره ، مگه نمیدونستی ؟ من برده زنم هستم ، برای من راضی بودن زنم و رابطه با اون مهمه ، برای من مهم نیست دیگران چی میگن ، سیستم ارزشی من میگه باید رابطه ام خوب باشه ، نمیگه باید حرفهای دیگران در موردم خوب باشه و حاظرم یه برده باشم تا رابطه بدی داشته باشم ، بزار من برده باشم اما رابطه خوبی داشته باشم ، من میخوام یه برده باشم ، یه برده خوشحال !
دغدغه اریک خوب بودن رابطه اش بود ، نه حرف های دیگران ، به نظر من دغدغه ها بر تصمیم ها ارجحیت دارن ، توی بحث هوش عاطفی یکی از ریشه های اصلی انگیزش برای انجام کاری داشتن دغدغه و شور و اشتیاق انجام دادن اون کار هست ، نه صرفا داشتن تصمیم انجام دادنش ؛ شاید شما هم تصمیم هایی توی زندگیتون گرفتید که به سبب نداشتن انگیزه به پایان رسوندنشون کنارشون گذاشته باشید ، بهتره بیشتر به دغدغه هامون فکر کنیم تا تصمیم هامون ، گرچه هم دو رابطه ای جدا نشدنی باهم دارند اما بدون دغدغه بهترین تصمیم هم نشدنی هست ..
ادامه این بحث رو بعدا مینویسم و منتشر میکنم .
- ۹۶/۰۷/۰۳