مینویسم ، تا که بشناسم ، منِ گم کرده ام را .

دغدغه های ما - قسمت اول

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۸ ب.ظ

از پارسال که کتاب استاد عشق دکتر محمود حسابی نوشته پسرشون ایرج حسابی رو خوندم خیلی وقتها غرق در یه فرازی ازش میشم ، اونجایی که دکتر حسابی به دادستان میگه که " بعضی آدم ها بالاخره با یه چیزی راضی میشن ، یه تیکه آهن ، یه تیکه زمین ، مقداری شیشه و... "

توی این یک سال بارها این مفهوم توی ذهنم زنده شده و عذابم داده ، که من دارم به چی راضی میشم ؟

که توی زندگی به چه مسیری راضی میشیم و بیخیال تلاش برای بهترش میشیم ؟ بهتر از جنبه مادی نه ، از جنبه معنایی .

مگه نه از نظر من پراید یه تیکه آهنه ، مازراتی هم همون تیکه آهنه منتهی با ساختاری متفاوت ، و اصولا داشتنش چنان معنایی به زندگی ما اضافه نمیکنه (نظر شخصی).

اهمیت اذیت شدن من به همین قسمت ختم نمیشه ، راستش این جمله دکتر حسابی یه جرقه توی ذهن من زد ، که آهن و زمین و شیشه که مادی هستند ، ما داریم توی قرن 21 زندگی میکنیم و این روزها اهمیت دانش و فکر بیشتره تا زمین و ماشین . خیلی فکر کردم ، ببینم ما داریم به چه مفاهیمی ، به چه ارزش هایی ، به چه هدفهایی چنگ میزنیم و باهاشون راضی هستیم ، رسیدم به دغدغه های روزانه ، از اون موقع خیلی حالم بدتر شد . دیدم دغدغه افراد زیادی که توی زندگیم میشناسم صرفا اینه که فلان کس چی گفته و فلان جا چه اتفاقی افتاده ، و بدتر از اون ، وقتی رو که این آدم ها صرف تعریف و تحلیل این مسائل میکردن ، آخرش هم البته نتیجه نمیداد و بیشتر اوقات از همدیگه هم  دلخور میشدن !

در طول مسیر زندگی یکی از مهمترین و تاثیر گذار ترین ورودی ها ، دغدغه های روزمره ماست ، که نقش مسیر رو (یا قسمتی از مسیر رو) برای ما ایفا میکنه ، بالاخره هر آدمی روزانه مسیری رو میره ، اما اینکه در کدوم مسیر قدم بزاره و به کدوم سوی بره ، سهم بزرگیش مختص به دغدغه های ماست .

شاید بهتر باشه اینجوری توضیح بدم که ما انسان ها در تصمیم گیری ضعیفیم ، بارها شده من و شما امروز یک تصمیم گرفتیم و فردا از انگیزه برای عملی کردن اون تصمیم کم شده و به مرور زمان به دست فراموشی سپرده شده ، این موضوع برای من هنگام ترک گیمینگ و شروع به درس خوندن جدی اتفاق افتاد ، اونموقع بود که فهیدم دغدغه های ما نقش بزرگی روی مسیر و زندگی روزانه ما دارند ، قبل از اون من هر روز صبح بیدار میشدم ، تنها فکری که توی سرم بود این بود که یه صبحانه سرسری بخورم و شروع کنم به بازی کردن ، دغدغه ام این بود که امتیازم بالاتر بیاد و از بقیه بهتر باشم ، ساعت ها وقت صرف میکردم و چشم که باز میکردم شب شده بود ، باید میخوابیدم ، میدیدم که روزم به بطالت گذشته ، تصمیم میگرفتم از فردا کمتر به مسائل کم ارزش بپردازم و بیشتر به کارهایی که خروجی بهتری دارن بپردازن ، اما صبح روز بعد با یه نگاه به کامپیوتر و جدول امتیاز بندی اون دغدغه بهتر بودن امتیاز دوباره زنده میشد و روز از نو روزی از نو .

اریک توماس در مورد ارزش ها یه مثال جالب میزنه : میگه یه روز دوستم ازم پرسید ، اریک ، تو چطور اینقدر با همسرت خوبی ؟ باهم خوبید ، میرید بیرون ، هوای همدیگه رو دارید ؟ من رابطه ام با همسرم خوب نیست ، بهم بگو چکار کنم ؛ اریک دقیقا کارهایی رو که میکرد به دوستش میگه و دوستش دقیقا همونارو پیاده میکنه و بعد از چند روز برمیگرده و میگه : اریک ، من اون کارها رو انجام دادم ، اما تغییر حس نکردم ، اریک بهش میگه : تغییری احساس نکردی چون ارزش هات مخالفش هستن ، من بهت گفتم ظرف بشور ، بهت گفتم اتو بزن ، بهت گفتم غذا درست کن ، تو شاید این کارها رو به عمل کرده باشی ، اما ارزش هات مخالفشن ، دوستش میگه : آره ، راستش من موقعی که ظرف میشستم و اتو میزدم احساس بدبخت بودن بهم دست میداد ، اریک میگه : برای همینه اینقدر سختته ، اونروز دوست دیگرم اومده بود خونه دید دارم ظرف میشورم بهم خندید و گفت ، اریک زنت برده گرفتتت ، گفتم آره ، مگه نمیدونستی ؟ من برده زنم هستم ، برای من راضی بودن زنم و رابطه با اون مهمه ، برای من مهم نیست دیگران چی میگن ، سیستم ارزشی من میگه باید رابطه ام خوب باشه ، نمیگه باید حرفهای دیگران در موردم خوب باشه و حاظرم یه برده باشم تا رابطه بدی داشته باشم ، بزار من برده باشم اما رابطه خوبی داشته باشم ، من میخوام یه برده باشم ، یه برده خوشحال !

دغدغه اریک خوب بودن رابطه اش بود ، نه حرف های دیگران ، به نظر من دغدغه ها بر تصمیم ها ارجحیت دارن ، توی بحث هوش عاطفی یکی از ریشه های اصلی انگیزش برای انجام کاری داشتن دغدغه و شور و اشتیاق انجام دادن اون کار هست ، نه صرفا داشتن تصمیم انجام دادنش ؛ شاید شما هم تصمیم هایی توی زندگیتون گرفتید که به سبب نداشتن انگیزه به پایان رسوندنشون کنارشون گذاشته باشید ، بهتره بیشتر به دغدغه هامون فکر کنیم تا تصمیم هامون ، گرچه هم دو رابطه ای جدا نشدنی باهم دارند اما بدون دغدغه بهترین تصمیم هم نشدنی هست ..

ادامه این بحث رو بعدا مینویسم و منتشر میکنم . 

  • احسان امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی