مینویسم ، تا که بشناسم ، منِ گم کرده ام را .

دغدغه های ما - قسمت دوم

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۲ ب.ظ

دغدغه ها در حوزه کلان و حوزه خرد هم مصداق دارند ، و از نظر من دغدغه های کلان هستند که دغدغه های خرد را شکل میدهند ، یعنی دغدغه های خرد وابسته به دغدغه های کلان هستند و بر اساس آنها به وجود می آیند ، و به نوعی یا آنها را تضعیف کرده ، یا قوت میبخشند .

اگر بخواهم مثالی بزنم ، بهترین مثال رسانه های جمعی و دغدغه هایی که به جامعه تزریق میکنند هستند .

در خانه ما من مخالف سرسخت گوش دادن به اخبار شبکه خبر هستم و آن را کاملا دروغ و تحریف شده میپندارم ، همیشیه با پدرم این بحث را داریم که او میگوید اخبار اخبار است ، خبر هم خبر ، تمامی شبکه های خبری همین خبر را مخابره میکنند ، پس چه فرقی دارد به کدام گوش دهیم ؟ استدلال من از جمله معروف مارشال مک لوهان پیروی میکند که میگوید : " رسانه ، پیام است " . من میگویم ، خبر خبر است ، محتوا یکی است ، اما نحوه ارائه خبر است که تفاوت محسوسی را ایجاد میکند ، به طوری که اگر شما یک خبر را از منظر چند شبکه خبری مختلف ( و از کشور های مختلف ) مشاهده کنید ، به تاثیر نقش رسانه در محتوای خبر پی میبرید .

عکس زیر به سادگی وضعیت این روزهای رسانه ها و تزریق خط فکری خود به جامعه را به سادگی به تصویر میکشد :

bravesnakesavingafish

مضمون این عکس هست : یک مار شجاع در حال نجات دادن یک ماهی از غرق شدن .

به عنوان مثال چند روز پیش هنگام ترجمه مستقیم سخنرانی دونالد ترامپ توسط مترجم شبکه خبر ، او قسمت های زیادی از سخنان دونالد ترامپ را به اشتباه ترجمه کرد و وقتی از مترجم سوال شد چرا این کار را کرده اینگونه توضیح داد : ( برای دریافت یا مشاهده ویدئو لینک را در قسمت آدرس مرورگر خود کپی کنید )

http://images.khabaronline.ir/system/files/2017_9_20_18_34_54.mp4

همانطور که در ابتدا گفتم ، دغدغه های بزرگ باعث به وجود آمدن دغدغه های کوچک میشوند ، مثلا یکی از بزرگترین دغدغه هایی که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی به آن پرداخته میشود بحث حجاب است ، برنامه های متعدد و هزینه های گزاف برای تبلیغ حجاب ؛ عده ای از این دغدغه پیروی میکنند و حجاب را سرمشق خود قرار میدهند و دغدغه آنها آهسته آهسته تبدیل به چیزی میشود که صدا و سیما میخواهد ( در مورد خواستن و بودن بعدا یک بحث جدا مطرح میکنم ) ، پیروی از دیگران بد نیست ، اما پیروی کورکورانه ای که امروزه بزرگترین دلیل بدبختی کشورهای جهان است بسیار خطرناک است ، این پیروی ها به جنگ های داخلی زیادی دامن زده ، بسیاری را بی خانواده کرده ، بی پدر کرده ، بی خانه و کاشانه کرده ... بگذریم ، عده ی دیگری که در مقابل این پیرو ها هستند عده ای هستند که به دغدغده ها آگاهی دارند ، میفهمند که چه دغدغه هایی در حال تزریق شدن به افکار جامعه هستند ، برای همین است که بر علیه آن برمیخیزند و به مبارزه میپردازند ( آزادی یواشکی زنان در ایران یک نمونه از آن است ).

البته به مبارزه برخواستن با هر دغدغه ای هم درست نیست ، هر مبارزه ای هزینه ای دارد ، گاهی اوقات این دغدغه ها به عمد توسط مراجع قدرت ساخته میشوند تا حواس جامعه را از مسائل مهمتر منحرف کنند .

داستانی است که نمونه ای از دغدغه برای منحرف کردن اذهان عمومی است ، با ذکر این داستان مطلب را به پایان میرسانم و بقیه این بحث را به آینده موکول میکنم .

 

داستان پادشاهی که گوزیدن را ممنوع کرد :

در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.

پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.

و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده  و همگان را گوزو کرده اند.

 

 

  • احسان امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی